هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

وانت

به حمام رفته بودیم که هوچهر از من وانت خواست!
گفتم عزیزم وانت نداریم.
شروع به جیغ کشیدن و گریه کردن کرد.

هوچهر: برو وانتو بیار.
من: دخترم شما وانت نداری، لودر داری و ماشین مسابقه. اونا رو بیارم؟
هوچهر با گریه: نه وانت می خوام، وانت می خوام.

هیچ وانتی به ذهنم نمی رسید. کلافه شده بودم. دست از گریه کردن بر نمی داشت. تنها باید مادر باشید تا بدانید این گونه گریه های کودکان چقدر کلافه کننده هستند. تنها یاد فلش کارتهایش افتادم که در یک سری از آنان وانت دیده بودم. اما آنها را که نمیشد به حمام آورد!
با این وجود گفتم: کارت هاتو می خوای عزیزم؟
گریه اش بلندتر شد. اسباب بازی های حمامش را آورد و گفت: می خوام بذارم توش.

بیشتر گیج شدم.
ناگاه صدای یک جیرینگه بلند به گوش رسید و سکه مادر محترم افتاد!

وانی داشت که به دلیل مستعمل شدن، آن را از اسباب خانه خارج کرده بودم و گاهی به جای آن برایش یک تشت به حمام می آوردم تا برای آب بازی از آن استفاده کند.

بارها به او گفته بودم: هوچهر بشین تو وانت، هوچهر اسباب بازیهاتو بذار تو وانت، هوچهر صابونو ننداز تو وانت، هوچهر شامپوی منو ننداز تو وانت، هوچهر نازم صد بار که نمی تونم وانتو پر از آب کنم، میشه وانتو خالی نکنی و ... .

تنها نگفته بودم هوچهر سوار وانت بشو گاز بده برو خونتون حالا که مادرجونت متوجه نمیشه کدوم وانتو میگی!