هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

فراموششان نکنیم!


مطلب زير را براي روز مادر نوشتم و منتشرش نكردم، بعد تصميم گرفتم براي روز سالمند منتشرش كنم و فرصتش نبود. اصلا دل و دماغش نبود.
شما با پيش فرض روز جهاني سالمند، روز جهاني مادر، روز جهاني انسانيت يا اصلا در قالب يك انسان بخوانيد.... . و بعد در كنار تمام كلمات مادران، كلمات پدران را هم بگنجانيد.

دوست عزیزی که در تصمیم برای مادر شدن مردد بود از من پرسید: مادری چطوره؟
پاسخ دادم: عالیه!
کمی فکر کردم و جمله ام را اینطور اصلاح کردم: تا اینجاش عالی بوده....
یادم افتاد به سال ها قبل. بیست و چند ساله بودم و مجرد. روز مادر بود. رفته بودم کادو بخرم برای مادرم که بانوی سالخورده ای دیدم. صندلی تاشوی سبکی داشت و هرچند قدم که برمی داشت می نشست. داشت میوه و سبزی می خرید و می ریخت در چرخ حمل بارش. کنارش ایستادم و پرسیدم: من می تونم کمک کنم؟ و چرخ را برایش کشیدم و به سمت منزلش رفتیم. کادوی مادرم دستم بود. پرسید: برای مامانت خریدی؟ گفتم بله. گفت من سه تا بچه دارم. همشون خارجن. هیچ کدوم یه زنگ هم به من نزدن. اینهمه سال براشون زحمت کشیدم. گفتم: شاید نمی دونن اینجا روز مادر شده. جواب داد: خب وقتی اونجا روز مادر شد چی؟ بازم یاد من نباید بیفتن؟
تصویر مادر پیر برای روزها و سال ها در ذهنم حک شد. مادر شدم و مهاجری شدم که روز مادر ایران را گاهی فراموش می کند.
دیروز من هم مانند تمام آنها که کودکشان هنوز پر است از معصومیت و محبت کودکانه، هدیه و کارت محبت آمیزم را دریافت کردم. صبحانه دل انگیزم را که دختر کوچولو تهیه کرده بود صرف کردم و در آغوش کوچکش جا گرفتم. درست مثل سال های گذشته دنیای زیبای مادرانه ام را توصیف کردم اما باز تصویر بانوی سالخورده آن سال ها بیدار شد.
نوشته ام را منتشر نکردم. یادم افتاد به مطلبی که اخیرا خوانده بودم. درباره خشونت علیه سالمندان. درباره اینکه بیشترین میزان خشونت علیه کودکان و حیوانات نیست که علیه سالمندان است. توسط فرزندانشان! برای دستیابی به دارایی والدین، برای رهایی از مسوولیت و دردسر والدین سالخورده و ... جنایات هولناکی به وقوع می پیوندد. رها کردن والد سالخورده ای که از آلزایمر رنج می برد در خیابان و البته تقاصا از والد برای انتقال دارایی به فرزند پیش از رها کردنش و ... واقعیت های دردناکی است که وجود خارجی دارند و آمار و ارقام از پایین نبودن تعداد سالخوردگان تحت خشونت خانگی خبر می دهد. سالخوردگان تحت بی مهری و بی احترامی و حتی خشونت فیزیکی!

اینطور شد که آمدم بنویسم نه از مادران خوشبختی که صبحانه روز مادر صرف می کنند و هدیه و دسته گل به دستشان می رسد که از مادرانی که چشم انتظار تنها یک تلفن صبح روز مادر را به شبش می رسانند. مادرانی که یک آرزوی نهانی دارند و آن هم چند جمله محبت آمیز و یک قدردانی کوچک به ازای سال ها پاسبانی و حمایت و پشتیبانی است. پس اگر تا به حال برای مادراتان ننوشته اید یا امسال ننوشتید، برایش چند خط بنویسید. درست با همان صداقت و سادگی که در کودکی می نوشتید. بگذاریم مادرها دلشان گرم بشود. بگذاریم در پیری هم اگر درباره تجربه مادر شدنشان مورد سوال قرار گرفتند، پاسخ بدهند: عالیه! با خیال راحت بگویند: دیگه لازم نیست بگم هنوز عالیه من بیشتر مسیرشو رفتم و نود درصدش عالی بوده. پس می تونم بگم عالیه!

پانوشت: در یک آمارگیری از یک مرکز سالمندان هشتاد درصد افراد در پاسخ به این سوال که اگر تاریخ مجددا تکرار میشد آیا باز هم بچه دار می شدند پاسخ منفی داده بودند و از بچه دار شدن اظهار پشیمانی کرده بودند!

مطلب را به دلیل شاد نبودن امروز منتشر کردم تا از انتشار نااميدي در يكي از زيباترين روزهاي زنان خودداري كرده باشم.

مطلب فوق در ششم جولای دوهزار و هیجده قلمی شد.