هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

همه کلمات عناوین این پستند

حقیقتاً میان اینهمه گرفتاری که این روزها دارم، نمی دانم چرا فکر می کنم باید اینها را بنویسم. شاید پست نازنین بیش از اندازه تکانم داده. اما کامنت ها بیشتر تکانم دادند.
مثلاً یک زن می تواند بنویسد: خب مردها تنوع طلب تر از زن ها هستند. خب دلشان می خواهد.
یکی دیگر می نویسد: خب مرد زنش را دوست دارد دنبال فان بوده بنده خدا و از نگاه احساساتی زن ها به ماجرا بیزار است!!!
هرچه می کشیم از این جهل مرکب خود زن هاست. خیال نکنید اگر از این دست تفکرات دارید، می نشینم اینجا برای اینکه خواننده وبلاگم بمانید ناز و نوازشتان می کنم و نمی گویم چقدر این نوع تفکرات حقیرانه است.
خواهش می کنم یادتان نرود اگر زن ها هم هر روز به مردهای مختلف بیندیشند، بعد از مدتی می بینند که خیلی هم دلشان می خواهد مردهای مختلف را آزمایش کنند. وقتی به چیزی فکر کنید، نیازش در شما ایجاد می شود، باور کنید این را من نگفته ام روانشناس ها می گویند.
خب حالا چطور می شود که مردها به زن های دیگر فکر می کنند، زن ها به مردهای دیگر فکر نمی کنند. جوابش خیلی ساده است: حمایت قانونی و عرفی از این نوع تفکر.
اگر مرد خیانت کند، تحت هیچ شرایطی بدبخت نمی شود، از جامعه ترد نمی شود، اصلاً آب از آب تکان نمی خورد، نهایتاً زن کمی جیغ و داد می کند بعد برمی گردد سر زندگیش. تازه مرد مطمئن تر می شود که زن بیرون برو نیست بار بعد دیگر دست و دلش نمی لرزد! اگر زن بیرون برود از زندگی چون مرد خیانت کرده، حسابی تنبیهش می کنند، با پیراهن تنش و یک اردنگی محترمانه، بدون بچه ها پرتش می کنند بیرون و باید منتظر بنشیند تا هووی جدید، دلش بخواهد خانوم اول باشد که مرد طلاقش بدهد. وگرنه پیش از این حادثه حربه مرد این است: طلاقت نمی دم تا موهات رنگ دندونات شه! 
خب زن اگر خیانت کند چه می شود؟ اگر خیلی شانس بیاورد و سنگسار نشود، جامعه تردش می کند، بی پول و بدبخت می شود. بچه هایش را که طبیعی است از دست بدهد، اگر مرد هم خیانت کند، زن را مجازات می کنند و بچه ها را از او می گیرند. کسی از او نمی پرسد چرا این کار را کرد. شاید دلیلی داشته کارش. همه ندید می گویند که هیچ دلیلی قابل قبول نیست، سنگ ها را بکوبید توی سرش. سنگ های اول را زنان به سمتش پرت می کنند؛ همان ها که مردان بهشان خیانت کرده اند، همان ها که از پدرانشان کتک خورده اند، همان ها که چند خاطره آزار جنسی دارند که سال هاست در دلشان پنهانش کرده اند و نمی توانند به کسی بگویند ، بگویند عمویشان، پدربزرگشان، شوهرخواهرشان و ... کجاهایشان را مالانده. همان ها که دست کم خاطره یک سیلی یادگاری از شوهرانشان دارند که در هزار سوراخ قایمش کرده اند.
خب مرد خیانت می کند خود زن ها می نویسند ای خانم هایی که می روید مسافرت شوهرتان را تنها می گذارید، به شوهرانتان نمی رسید، ببینید اینطور می شود.
باور کنید هیچ توجیهی برای خیانت هیچ کس وجود ندارد، اما اگر قرار هم باشد برویم دنبال درک کردن و توجیه کردن، زن ها را هم باید درک کرد.
بیایید خودمان به خودمان بد نکنیم. 
بیایید دست کم ما زنان خودمان را بیشتر دوست داشته باشیم.
بیایید به خودمان تنها کمی حق بدهیم، حق اینکه ما را لگدمال نکنند، حق اینکه شریک باشیم در همه آن پول هایی که با هزار ترفند ته جیب شوهرانمان پس انداز کردیم. همان پول ها که اگر ما نبودیم، از هزار جای دیگر غیر از جیب شوهر سر در می آوردند.
دلم خیلی پر است. پر از خاطرات تلخ. داستان های باور نکردنی. داستان زنانی که خانم خانه بودند، متمول بودند، با مرد با هم به پول و زندگی رسیده بودند اما مرد به راحتی خیانت کرد، زن را رها کرد، دختران را رها کرد، پول ها که طبیعتاً مال مرد بود، زن و بچه پول می خواهند چکار! زن به همین سادگی روسپی شد، چون کار نمی کرد. خواست با مرد بماند، مرد نخواستش! مثل دستمال کاغذی انداختش بیرون. 
اینها افسانه نیست. این تحقیرها حقیقت دارد. ا
حالا بگذریم از همه مردانی که در خفا خیانت می کنند، زن لبخند می زند و بیشتر آرایش می کند، خیال می کند تا حالا کم آرایش می کرده. خودش را گول می زند که مردها ذاتشان تنوع طلب است. نمی داند اگر قانون بیمار نباشد،  او حق دارد یک زن سیاه چاق شکم گنده باشد که مرد سفید خوش ترکیب عاشقش است، هیچ کس هم قضاوتش نمی کند.

پانوشت: "کفش هایش یک" قسمت اول این ماجراست.


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.