هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

در آستانه چهار سالگی

اول جملات قصارش:  
هوچهر: مادر میشه خشتک جورابمو صاف کنی تا من بپوشمش؟!
                                       .................................................
هوچهر: مادر میشه آستینای شلوارمو درست کنی؟ هی میرن بالا!!!
                                      
دوم همان که از سه سال و یک روزگی انتظارش را می کشد: 
حالا که هوچهر در آستانه چهار سالگی است، بی صبرانه منتظر تولدش است و مادرش دارد دنبال یک مکان مناسب برای برگزاری تولد دختری می گردد.
و اگر جایی می شناسید، ممنون می شوم که معرفی کنید. تنها یک سالن مناسب باشد کافی است؛ مثل سالن اجتماعات یک مجتمع یا ... . 

 سوم عکس هایش:


دختر بختیاری. شب یلدای 89
کابوی کوچک
کاماندوی کوچک
چهارم شغل مورد علاقه اش: 
اما هوچهر یک سال است که دلش می خواهد آتشنشان بشود و در این یک سال نظرش عوض نشده، عکسش را هم پیدا نکردم. تمام عکس های فوق مربوط به پارسال هستند.

پنجم اینکه:
راپونزل کوچک خانه ماست! هر روز روی مبل دراز می کشد، موهایش را از مبل آویزان می کند و می پرسد: موهام اندازه راپونزل شده؟ مادر بیا بالا! هر روز هم یک راپونزل می کشد و می گوید این منم که راپونزل شدم  که چون بلاگر و دیگر هم دستانش خیلی برای آپلود کردن این چهار عکس خون به جگرم کرده اند، الان نمی توانم آپلودش کنم. 

ششم اینجا هم می توانید کامنت بگذارید. 


دزدی در ملا عام


دخترک را برده بودم پارک. او غرق بازی بود و من غرق مردم. همه را نگاه می کردم. می خواستم فرصتم را غنیمت بشمارم و به دور از آشپزی و نظافت و بچه داری بروم در عمق آدم ها و کودک درونشان را نگاه کنم. ببینم می توانم از مهندسی معکوس استفاده کنم و بدانم کودکیشان چطور گذشته.

در این هاگیر و واگیر و شلوغی دو دختر یازده دوازده ساله توجهم را جلب کرند که آمده بودند بازی کنند. یکی تپل بود و دیگری لاغر. دختر تپل مانتوی کوتاه و شلوار ورزشی چسبانی پوشیده بود که دست بر قضا گیر کرده بود لای با*سنش. روسری هم سرش کرده بود. هیکلش نیمه بالغ بود. رفته بود روی یکی از وسایل ورزشی و در دنیای کودکانه اش ورزش می کرد و باس* نش را تکان می داد.

یک پسر شانزده هفده ساله هم گرم تماشایش بود و من گرم تماشای هردو. جلوی شلوار پسر به وضوح برجسته شده بود! او و دوستش کنار هم ایستاده بودند و بی هیچ شرمی چشم دوخته بودند به هیکل دختر تپل .
اینجا بود که دیدم چقدر در جامعه ما جای آموزش جنسی خالی است. یقین داشتم هیچ کس برای دختر تپل درباره جلوی شلوار پسری سخن نگفته بود. اگر چیزی می دانست، تنها جملاتی نظیر حیا کن، روسری ات را جلو بکش یا امثالش بود. نمی دانست در جامعه دزدها بهتر است پول نقدش را جلوی انظار نگاه ندارد! یا اگر قرار است آنرا خرج کند یا به کسی اهدایش کند، دانسته و با علم باشد.

به پسر هم کسی نگفته بود دزدی حرام و نادرست است. نگاه به اندام دیگران، وقتی رضایت ندارند، دزدی است. بی شک آموزش غیر مستقیمی که نصیبش شده بود عکس این بود: هرچه دیدی تا جایی که امکان داشت بردار و ببر! ذهنش هم اینگونه توجیه می کرد: می خواست نگذاردش جایی که من بتوانم برش دارم! همه مردانی که می شناخت از ناموس همه می دزدیدند در حد توان. کسی به او هم نگفته بود خیلی بی شرمی است که وسط پارک جلوی شلوارت آنچنان برجسته باشد و برجستگی اش را بمالد به ستون! برای او که قرار بود مردی باشد هیچ چیز زشت نبود. هرچه زشتی بود مال زنها بود: با صدای بلند نخندند، به مردها نگاه نکنند، با صدای بلند حرف نزنند، به مردها توجه نکنند، نیازهای جن*سی شان را ابراز نکنند و ترجیحاً انکارش کنند که کلاسش بالاتر است، وسط پارک ورزش نکنند، سیگار نکشند، مشروب نخورند، آروغ نزنند، ترجیحاً ندوند، همه اندامشان را بپوشانند، در دوران بلوغ قوز کنند تا برجستگی هایشان به چشم نخورد، عادت ماهانه شان که بد جور مایه شرم و سرافکندگی است و... . خلاصه همه اینها متقابلاً برای مردها یا زشت نبودند یا زشتیشان کمتر بود.

در آخر صاحب ناموس پیدا شد و مادر دختر آمد دنبالش. پسر هم رفت دنبال کارش که گربه دزدی بود آماده بلند کردن گوشت و موفق نشد!




اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.





خرسی فون هوچهر در نمایشگاه مادر، نوزاد و کودک




ماجرا از آنجا شروع شد که آقای شیر تصمیم گرفت یک گوشی کودکانه برای دخترش بسازد که با آن تنها بتواند به مامان زنگ بزند و بابا و پلیس. تصمیم گرفته بود به تولید انبوه هم برساندش! بعد هم متوجه شد که دیگری پیش دستی کرده و این نوع گوشی در انگلستان تولید شده.

اینگونه شد که مصمم به تهیه یکی برای دردانه اش شد.

گوشی مذکور که به شکل خرس کوچک است، فاقد ال سی دی است و تنها چهار شماره روی آن می توان تعریف کرد. اما مهم ترین خاصیتش که اینجانب شیفته اش هستم، این است که با فرستادن یک اس ام اس خاص به این گوشی، خرس کوچک به شماره تعریف شده زنگ می زند و در حقیقت خاصیت استراق سمع دارد و تا زمانی که شماره فرستنده اس ام اس قطع نکند، تماس قطع نمی شود و من به همین طریق بارها گوش سپردم به مکالمات دخترک و مربی هایش.

دیگر خاصیت این گوشی خاصیت ردیابی است و می توان کودک را با استفاده از آن تعیین مکان کرد و محل استقرار کودک را (از طریق آنتن های BTS) تعیین نمود.

دو دکمه هم کنار گوشی تعبیه شده که با فشردن آنها گوشی به طور خودکار به شماره هایی که برایش تعریف شده، اس ام اس "کمک" می فرستد.

با توجه به اینکه گوشی فاقد ال سی دی است، چراغ های چشمک زنش (که همان چشمان خرس کوچک هستند) با نمایش رنگ های مختلف وضعیت گوشی را نمایش می دهند. برای مثال رنگ آبی نشان دهنده آنتن دهی مناسب، رنگ قرمز کمبود شارژ و.... می باشد.




و استفاده ای که دخترک من از آن می کند در مواقعی است که دلتنگ پدر می شود. خصوصاً زمان هایی که پدر برای ماموریت ترکش کرده باشد. به آسانی گوشی کوچکش را بر می دارد، شماره دو (که شماره پدرش بر روی آن تعریف شده) را فشار می دهد و ادامه می دهد: الو پدر.........کجایی؟ دلم برات تنگ شده. پس کی میای پیشم..................... .




در نمایشگاه مادر و کودک، خرسی فون حضور فعال دارد و با تخفیفات ویژه پذیرای مهمانان عزیز است.


زمان و مکان برگزاری نمایشگاه:
پانزدهم تا هیجدهم شهریورماه
خیابان حجاب، مرکز آفرینش های فرهنگی





این گوشی به قیمت صد هزار تومان (با بیست هزار تومان تخفیف) در نمایشگاه به فروش می رسد. شایان ذکر است که این قیمت، تنها مختص نمایشگاه است.



خرسی فون




قبلاً درباره خرسی فون اینجا و اینجا نوشته بودم. حالا در نمایشگاه مادر، نوزاد و کودک، خرسی فون حضور فعال دارد و با تخفیفات ویژه پذیرای مهمانان عزیز است.


زمان و مکان برگزاری نمایشگاه:
پانزدهم تا هیجدهم شهریورماه
خیابان حجاب، مرکز آفرینش های فرهنگی



اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.



کارت خواب

بخش دیگر استیکرها دادن کارت خواب به کودک است.

شب ها به کودک سه کارت خواب می دهیم که به تعداد کارت ها می تواند والدین خود را صدا کند. به تعداد کارت هایی که کودک حفظ می کند، صبح استیکر دریافت می کند.

مطلب فوق بخش دیگری از روش استیکرها است که برای باقی ماندن کودک در تختخواب کمک می کند.

این روزها خیلی درگیرم. سعی می کنم بیشتر بنویسم. عذرم را بپذیرید اگر کم به خانه هایتان سر می زنم و... .


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.