هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

درد دارد

قبل نوشت: می توانید پیش از آنکه شروع به خواندن کنید روی آهنگ "نمیشه" سمت راست صفحه کلیک کنید. گاهی بعضی ها عجیب صدای آدم را فریاد می زنند.
................................

هوم سیک کودکانه خیلی درد دارد، خیلی.
هیچ می دانستید کودکان نمی توانند گریه کنند برای دلتنگی هایشان؟ میان حجم عظیم آنچه نمی دانند، آن احساساتی که نمی شناسند یکی هم دلتنگیست. بلد نیستند سبکش کنند.
دخترک با کسانی که دلش برایشان تنگ شده حرف نمی زند. نمی داند می شود بغض آدم بترکد وقتی کسی آنسوی خط می گوید "الو" ، چند دقیقه که گریه کرد سبک می شود بعد می تواند حرف بزند و بخندد.
عکس عروسی دو خواهرم را و دوستان مهدکودکش را پنهان کرده بود، زیر تختش.
دیروز در مدرسه دو صورتک میان کاردستی ها درست کرده بود  و می گفت: این ونداست، این رها. اینها دو دوست صمیمی اش بودند. مرا برد کنار وندا و رهایش که آویزانشان کرده بود در برابر چشمانش.
دخترک حریم خصوصی بزرگی دارد. می خواهد که داخلش نشوم. می خواهد من نبینم. باید وانمود کنم که نمی بینم. دلتنگی ها را گذاشته در مرکز حریمش؛ حریمی که دیوارش شیشه ای است اما ورود به آنجا ممنوع است.

صبح ها می گوید که نمی خواهد مدرسه برود. می گوید مادر من می خوام دوست فارسی داشته باشم. مادر نمی شه زودتر بیای دنبالم؟ می گوید مادر دیروز توی مدرسه دلم درد گرفته بود، نمی دونستم انگلیسیش چی میشه و من خجالت می کشم که دلم درد نمی کرده، که انگلیسی اش را می دانم. 

وقتی برمی گردد خانه، در آغوشش می گیرم. ماساژش می دهم، شانه های کوچک و پاهای کوچکش را برای مقاومت و ایستادگیشان. از شانه های کوچکش عذرخواهی می کنم برای همه بار سنگینی که رویشان نهاده ام، که کودکیشان را نادیده گرفتم. 
خودم را باور نمی کنم. یادم هست من آن مادری بودم که می خواستم آب توی دل بچه ام تکان نخورد، حالا دارم زخم های کودک را با نمک درمان می کنم. وقتی برای دردش جیغ می کشد، تنها می گویم می دانم که درد دارد، چاره ای نیست، باید هوچهرم تحمل کنیم.
سندرم "من مادر بدی هستم" باز این روزها فعال شده.
و باز میان تمام آن احساساتی که نمی تواند به کلمات تبدیلشان کند و سوال هایی که نمی تواند بپرسد سوال "چرا چاره ای نیست و چرا چاره ای نبود" میان آسمان و زمین معلق می ماند و من دهانش را می بوسم  که نمی پرسد . چشمانش را هم می بوسم که معصومانه و مظلومانه نگاهم می کنند.

دخترک با گلدانش دوست شده و من نمی دانم "متشکرم" به زبان گیاهان در کدام بازه از طول موج هاست که دخترم را تنها نگذاشته که جورم را کشیده، که می توانم همراهش به صدای آرام دخترک که با گیاهش راز دل می گوید گوش بسپارم.


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.