هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

َمَجاز زیبا


اصولاً همین منی که اینجا نشسته ام یک روزی فکر می کردم در آمریکا هیچ ماکارونی ای شفته نمی شود، هیچ مایع ماشین لباس شویی ای در آمریکا وجود ندارد که لباس ها را بد بشوید، همه لباس ها زیبا هستند، همه آرایشگرهای اینجا کارشان درست است و مو خراب نمی کنند، صداقت از سر و روی مردم می بارد، حسرت خوردن یک پیتزای آمریکایی داشتم و گمان می کردم در ایران خیلی بد غذا می خورم و کی می شود پایم برسد به آن بهشت برین که خدا وعده داده!
اما حقیقت این است که اینجا هم یک ماکارونی هایی وجود دارند که شفته می شوند، تنها یک برند*های خاصی هستند که مایع لباسشویی و ظرفشویی مرغوبی دارند و روزی ده بار دلم برای ماشین لباس شویی نازنینم در ایران تنگ می شود، چقدر زحمتکش بود و خوب لباس ها را می شست! امان از این ماشین لباسشویی به اصطلاح ویرپول**!
و پیتزاهای اینجا عموماً چرب و شور و بی کیفیتند و دلم لک زده برای یک پیتزای ایرانی خوشمزه.
عجیب آنکه مابقی مفاهیم آمریکایی هم برایم زیر سوال رفت! زندگی آمریکایی یک تلألو خاصی دارد. همه چیز زیباست؛ خانه ها، ماشین ها، ظرف و ظروف، فرنیچر، همه چیز. اما به قیمت مقروض بودن به آینده. اینجا مردم در خانه زندگی می کنند و نه آپارتمان و این خود یعنی زندگی در دنیایی بسیار زیباتر که هر تحصیل کرده جاه طلبی را به خود جلب می کند، اما غافل از آنکه اینجا سرزمین اسباب بازی پینوکیوست. بهترین نیروهای کار از سراسر دنیا، همه داراییشان را و مهم تر از همه پول نقدشان را ـ چیزی که در واقع در اینجا موجود نیست ـ پس اندازمی کنند تا برسند به این سرزمین اسرار آمیز و همه را به یکباره بریزند در حلقوم بی انتهایش. بعد با خرید منزل و ماشین و جذب بازار کار شدن، در واقع برده صاحب کار می شوند. اگر صاحب کار بگوید باید یک پایی عربی برقصی، باید یک پایی عربی برقصند، در غیر این صورت خیلی با احترام، بدون اینکه شخصیت ارزشمند تحصیل کرده اینترنشنال محترم را ذره ای خدشه دار کند، لبخند می زند و می گوید: آیم سو ساری***، اینجا یک نیروهای کاری هستند که با همین پول و حتی کمتر یک پایی عربی می رقصند، شما اگر نمی رقصی باید فایر**** شوی! و شما به یاد منزل زیبا، ماشین بی نظیر، فرنیچر، مدرسه خصوصی فرزند و ... که افتادی، به یاد می آوری که خیلی هم خوب یک پایی عربی می رقصی!

نتیجه اینکه یک ایرانی در ایران یک پادشاه است که بد زندگی می کند و یک آمریکایی برده ای است که خوب زندگی می کند. حالا انتخاب با شماست که کدام را ترجیح می دهید!
یک ایرانی امکاناتی دارد که حقش نیست و  گاهی امکاناتی را ندارد که باید داشته باشد که باعث می شود گیج شود و فکر کند هیچ ندارد و غافل می شود از آنچه دارد؛ از آبی که به آسانی به هدر می دهد، برقی که بی شمردن دانه های الکترونش صرف می کند و .....
و البته این بردگی دوره ای است. می شود برده خوش رقص و موفقی بود و با یک ترفندی رها شد اما بالطبع در توان همه نیست.  عموم بردگان پس از سی سال خوش رقصی رها می شوند و اینجانب دوران بازنشستگی بردگان آمریکا را ترجیح می دهم به دوران بازنشستگی پادشاهان ایران، شما را نمی دانم.
افراد بسیاری هستند که وقتی می رسند به این سرزمین کمی تا قسمتی شوکه می شوند، منتظر بهشت آرزوهایی هستند که اینجا نیست. من هم کمی تا قسمتی گرفتار این نوع تفکرات بودم و این نوع تفکر فرصت لذت بردن از آنچه داشتم و نمی دانستم که دارمشان را از من گرفت، یک دل سیر پیتزا نخوردم، گوشت گوسفند نخوردم، وقتی لباس هایم خوب شسته نمی شد یاد بهشت برینم می افتادم و باور نکردم تمام خوبی هایی را که بود.

اینها را نوشتم تا در روزهایی که می دانم زیاد آسان نیست دست کم لذت ببرید از آنچه هست، از سرزمین امنی که به دست آورده اید که همانا منزلی است که خریده اید؛ لذتی که اینجا وقتی می آید که دیگر خانه سی ساله است و صاحبخانه پیر و سی سال دلش لرزیده که شاید صاحب خانه اش نباشد.
و هر زمان آلبالو خوردید، اگر هنوز فصل آلبالو تمام نشده یاد من باشید،  ، منی که در مزرعه آلبالو تا سرحد مرگ و بیهوشی آلبالو می خوردم  و یادم رفت پیش از مهاجرت بررسی کنم ببینم آیا اصلاً در سرزمینی که قرار است برای همیشه در آن ساکن شوم، آلبالو رشد می کند؟!

*brand
**whirlpool
***I'm so sorry
****fire

اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.