هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

هوش عاطفی

می دانم این کتاب زیر متکای مادران بسیاری جا خوش کرده است و چون من سرلوحه زندگیشان شده، اما حیفم آمد خلاصه خوانده هایم را با همگان به اشتراک نگذارم.

ابتدا نوشتم، مادرهای عزیز حتماً بخوانند (حتی مادرانی که فرزندانشان دیگر انسان های بالغی هستند)، بعد دیدم برای آنان که تصمیم به مادر شدن دارند هم این کتاب بسیار مناسب است. بعد هم به یاد آوردم که برای پدرها خواندن این کتاب واجب تر است و در آخر دیدم برای آنان که فرزند بوده اند نیز بسیار مفید است! تا خود را و والدین خود را بشناسند.

اینگونه شد که توصیه می کنم همه بخوانند، همه!


امکان خلاصه کردن کتاب وجود نداشت، چون یکایک جملات کتاب ارزشمند بود. بارها و بارها مرورش کردم. بارها و بارها در دل از آقای دکتر جان گاتمن ـ نویسنده کتاب ـ تشکر کردم.

پس بخوانیدش.
اما برای آنان که فرصت کافی برای مطالعه ندارند و برای آرشیو خلاصه خوانده هایم، در چند پست، برخی قسمت ها را خواهم نگاشت.

پژوهشگران متوجه شده اند که هوشیاری عاطفی و توانایی فرد در برخورد با احساسات حتی بیشتر از بهره هوشی او در موفقیت و خوشبختی وی در همه زمینه های زندگی و از جمله روابط خانوادگی موثر است.

هوشیاری عاطفی شامل توان کنترل کردن امیال، به تاخیر انداختن کامجویی، ایجاد شور و شوق در خود، تشخیص حالات اشخاص دیگر و از عهده بالا و پایین های زندگی برآمدن است.

راهنمایان عاطفه، به ابراز خشم، اندوه یا ترس فرزندشان اعتراض نمی کنند، اما آنها را نادیده نمی گیرند. آنها احساسات منفی را به عنوان واقعیت زندگی می پذیرند و از لحظات احساسی به عنوان فرصت هایی برای آموزش درس های مهم زندگی به فرزندان و ایجاد روابط صمیمانه تر با آنها استفاده می کنند.

به عبارت دیگر همدلی اساس راهنمایی عاطفی را تشکیل می دهد. همدلی نوعی توانایی است که خود را به جای فرزنداتان بگذارید و مطابق با آن واکنش نشان دهید.

راهنمایی عاطفه به مقداری صبر، تفکر خلاق و سطحی از انرژی نیاز دارد.

پدر و مادرهایی که در آموزش هوش عاطفی به فرزندانشان موفق نیستند، به سه دسته تقسیم می شوند:
1. والدهای بی اعتنا: احساس های منفی فرزندانشان را نادیده می گیرند، کم اهمیت می پندارند یا رد می کنند.
2. والدهای ناراضی: از اینکه فرزندانشان احساس های منفی خود را نشان می دهد ناراضی می شوند و ممکن است آنها را به دلیل ابراز عواطفشان توبیخ یا تنبیه کنند.
3. والدهای بی عنان: احساس های فرزندانشان را را می پذیرند و با آنها همدلی می کنند، اما آنها را راهنمایی نمی کنند و برای رفتار آنها حد و مرزی تعیین نمی نمایند.

برای دانستن اینکه والدهای "راهنمای عاطفه" و سه دسته والد غیر راهنما، چگونه در قبال فرزندشان واکنش نشان می دهند، دایان را که پسر خردسالش از کودکستان رفتن خودداری می کرد را در چهار نقش قرار می دهیم:

دایان در نقش والد بی اعتنا:
احتمالاً به فرزندش می گوید که بی میلی او به رفتن به کودکستان بی معنی است؛ هیچ دلیلی برای غمگین شدن وجود ندارد که جاشوا از ترک کردن خانه غمگین باشد. احتمالاً سعی می کند تا حواس پسرش را از افکار ناراحت کننده منحرف سازد و مثلاً با دادن یک شیرینی یا صحبت درباره برنامه هایی که در کودکستان اجرا خواهد شد، به جاشوا رشوه بدهد.

دایان در نقش یک والد ناراضی:
احتمالاً جاشوا را برای همکاری نکردن سرزنش می کند و به او می گوید که از لوس بازی هایش خسته شده و او را تهدید به کتک زدن می کند.

دایان در نقش والد بی عنان:
احتمالاً جاشوا را با آنکه غمگین و خشمگین است در آغوش می کشد، با او همدردی می کند و به او می گوید که کاملاً طبیعی است که نمی خواهد به کودکستان برود. اما این والد نمی داند بیشتر از این چه کند. او مایل نیست که کودکش را سرزنش کند، کتک بزند یا به او رشوه بدهد، اما خانه ماندن جاشوا هم ممکن نیست. شاید دست آخر با او معامله ای بکند. " ده دقیقه با تو بازی می کنم، بعد بدون گریه بیرون می رویم." اما این معامله فقط تا صبح روز بعد اثر دارد.

والد راهنمای عاطفه:
رفتار والد راهنمای عاطفه شبیه رفتار والد بی عنان است اما.........

گفتگو چیزی شبیه این خواهد بود:
دایان: بیا کتت را بپوش وقت رفتن است.
جاشوا: نه! نمی خواهم به کودکستان بروم.
دایان: نمی خواهی بروی؟ چرا؟
جاشوا: چون می خواهم در خانه پیش تو بمینم.
دایان: می خواهی خانه بمانی؟
جاشوا: بله، می خواهم خانه بمانم.
دایان: خب! فکر می کنم می فهمم چه احساسی داری و بعضی روزها من هم می خواهم از خانه بیرون نرویم، کنار هم بنشینیم و با هم کتاب بخوانیم. اما می دانی؟ به آدمهای توی اداره یک قول مهم داده ام و گفته ام ساعت نه در آنجا هستم و نمی توانم زیر قولم بزنم.
جاشوا (در حالیکه اشک می ریزد): اما چرا؟ این درست نیست. من نمی خواهم بروم.
دایان: جاش، بیا بغلم (دایان او را به آغوش می کشد). عزیزم، متاسفم اما نمی توانیم خانه بمانیم. حتماً تو از این حرف من ناامید می شوی، مگر نه؟
جاشوا (با سر تایید می کند): بله.
دایان: و کمی هم غمگین؟
جاشوا: بله
دایان: من هم یکجورهایی غمگین شدم. (دایان در حالیکه جاشوا را در آغوش گرفته، اجازه می دهد او مدتی گریه کند و اشک بریزد.) می دانم چه کار می توانیم بکنیم. می توانیم درباره فردا فکر کنیم. فردا لازم نیست به اداره و کودکستان برویم. می توانیم همه روز کنار هم باشیم. به نظر تو فردا چه کار جالبی می توانیم بکنیم؟
جاشوا: حسابی صبحانه بخوریم و کارتون تماشا کنیم.
دایان: البته! این عالیه. اما کار دیگری هم دلت می خواهد؟
جاشوا: می توانیم واگن باری ام را به پارک ببریم؟
دایان: به نظرم می توانیم.


از طولانی شدن این پست عذرخواهی می کنم. تحلیل مثال فوق را در وبلاگ دیگر می توانید بخوانید.