هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

هوش عاطفی ـ راهنمایی عاطفه

کودکانی که والدهایشان راهنمایی عاطفه را به صورت دایم انجام می دهند، از سلامت جسمی بهتری برخوردارند و نمرات بهتری در مدرسه می گیرند تا آنهایی که پدر و مادرشان آنها را از نظر عاطفی راهنمایی نمی کنند. این کودکان با دوستانشان سازگاری بیشتر و مشکلات رفتاری کمتری دارند و کمتر مستعد رفتارهای خشونت بار هستند. در مجموع کودکانی که راهنمایی عاطفه می شوند، احساس منفی کمتر و احساس های مثبت بیشتری را تجربه می کنند. به طور خلاصه از نظر عاطفی سالم ترند.

به طور کلی، راهنمایی عاطفه می تواند کودکان را در برابر هر گونه نزاع، از دست دادن و دلشکستگی حفظ کند.

مطالعات، نشان می دهند کودکانی که در خانواده شان محترم و با ارزش به شمار می آیند، در مدرسه موفق تر هستند، دوستان بیشتر و زندگی سالم تر و موفق تری دارند.


والدهای مستبد:محدودیت های زیادی را تعیین می کنند و بدون آنکه توضیحی بدهند، از فرزندانشان توقع اطاعت محض دارند.
والدهای آسان گیر: این والدها نسبت به فرزندانشان با محبت هستند و با آنها گفتگو می کنند اما محدودیت بسیار کمی برای رفتار آنها تعیین می کنند.
والدهای با اقتدار: حد تعیین می کنند، اما بسیار انعطاف پذیر هستند و به فرزندانشان توضیح مفصل می دهند و محبت فراوان می کنند.

در بررسی کودکان پیش دبستانی در دهه 1970 ، "بامیرند" پی برد که فرزندان والدهای مستبد معمولاً زودرنج و ناسازگار و فرزندان والدهای آسانگیر تابع امیال آنی، ستیزه خو و دارای اعتماد به نفس پایین و از موفقیت های اندکی برخوردار هستند. اما فرزندان والدهای با اقتدار معمولاً همکار، متکی به خود، با انرژی، صمیمی و هدفمند می باشند.

بسیاری از پدر و مادرهایی که حسن نیت دارند، ترس ها و ناراحتی های فرزندشان را نادیده می گیرند؛ گویی که اهمیتی ندارد. ما به کودک پنج ساله ای که با دیدن کابوس از خواب می پرد و گریه می کند، می گوییم: " چیزی نیست! نترس!" شاید پاسخ مناسب کودک به ما این باشد که: " پس حتماً تو آن چیزی را که من دیده ام ندیده ای." اما برعکس، در چنین شرایطی کودک عقیده شخص بزرگتر را درباره آن رویداد می پذیرد و یاد می گیرد که درباره تشخیص خود شک کند؛ و هنگامی که بزرگترها مدام احساسات کودک را بی اعتبار کنند، اعتماد به نفس او از بین می رود.

اگرچه برخی پدرها و مادرها با این امید احساسات منفی فرزندانشان را نادیده می گیرند که به خودی خود برطرف شود، معمولاً عواطف این گونه عمل نمی کنند؛ بلکه احساسات منفی زمانی برطرف می شوند که کودکان بتوانند درباره عواطفشان صحبت کنند، آنها را نامگذاری نمایند و احساس کنند که درک می شوند.

"گینت"، مخالف آن است که والدین به فرزندانشان بگویند باید چه احساسی داشته باشند، زیرا به این ترتیب کودک به احساس هایش بی اعتماد می شود.
گینت معتقد بود که گرچه هر رفتاری پذیرفته نیست ولی هر احساس و آرزویی پذیرفته است.

بنابراین، پدرها و مادرها باید رفتار را محدود کنند اما عواطف و آرزوها را نه.

گینت، بر خلاف بسیاری از راهنمایان تربیتی، عصبانی شدن از دست فرزند را رد نمی کند، بلکه معتقد است که والد باید خشم خود را صادقانه ابراز کند؛ البته به شرط آنکه خشم به سوی مساله خاصی جهت داده شود و شخصیت کودک را مورد حمله قرار ندهد. او باور دارد که خشم والد، چنانچه خردمندانه باشد، می تواند بخشی از ساختار تربیت موثر باشد.

پژوهش ها نشان می دهند که عمل نامگذاری بر عواطف می تواند اثری آرامبخش بر دستگاه اعصاب داشته باشد و به کودکان کمک کند تا سریع تر از وقایع ناراحت کننده بهبود بیابند.

بررسی کردن احساس ها در زمانی که هنوز شدید نشده اند، به خانواده ها فرصتی می دهد تا مهارت های حل مساله و گوش دادن را در زمانی که هنوز برد و باخت خیلی شدید نیست، تمرین کنند. هنگامی که به شکسته شدن اسباب بازی فرزندتان یا خراش کوچکی بر پای او توجه و علاقه نشان می دهید، بنا را از زیر محکم می کنید. فرزندتان یاد می گیرد که شما حامی او هستید و دو نفری یاد می گیرید که چگونه همکاری کنید. آنگاه اگر بحران بزرگی رخ دهد، آمادگی دارید که در کنار هم با آن روبرو شوید.

هنگامی که کودکی با والد خود ارتباط عاطفی قوی دارد، ناراحتی، ناامیدی یا خشم والد آنقدر در کودک درد ایجاد می کند که جنبه تربیتی به خود می گیرد.


ادامه دارد...........


*****************************



آنچه من از خواندن این کتاب و تلاش برای به کار بستنش به دست آوردم آن است که به کار بردن روش هایش آسان نیست و به ممارست نیازمند است. تمام مدتی که کودک مراحل متعدد رشد را می پیماید، فرصت داریم تا روش های راهنمایی عاطفه را تمرین کنیم.
مطمئناً بارها و بارها اشتباه خواهیم کرد اما دفعاتی نیز وجود دارد که موفق شده ایم راهنمای عاطفی باشیم. برای من همان دفعات صحیح نیز تا امروز غنیمت بوده و تاثیر شگرفی بر روابطم با دخترم نهاده است. امروز تمرین می کنیم تا برای آن روز که خطرات سنگین سایه شومش را بر کودکمان انداخت، آنروز که فرزند در جاده استقلال گام بر می دارد و برایش تنها گام برداشتن افتخار بزرگی است، خود بخواهد که راهنمایش باشیم. آنروز دیگر پس از سعی و خطاهای بی شمار خبره گشته ایم و به آسانی چتر حمایت صحیحمان را سایه بانش خواهیم کرد و برای خود بزرگی خواهیم خرید؛ همانی که در بزرگسالی بدان محتاجیم.


یک مثال کاربردی درباره مادری که دخترش را راهنمایی عاطفه می کند، در وبلاگ دیگر آمده است (در بخش ادامه مطلب).