هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

کمی شادی، با پنس لای زرورق و زیر ذره بین

 
 
اصولاً شاد بودن و شاد زندگی کردن، دلیل نمی خواهد. بلد بودن می خواهد. هنر می خواهد. خودش یک فن است. یادم هست در جوانی اصلاً یک کتاب خواندم با عنوان به گمانم هنر شاد زیستن اما لازم بود به اواخر دهه سی ام زندگیم برسم، مهاجرت کنم، مادر بشوم و کلاً بخشی از مسیر پر پیچ و خم زندگی را طی کنم تا درس برایم جا بیفتد!
اصولاً شادی ها را باید لابلای لایه های به هم چسبیده زندگی یافت، با ظرافت جدایشان کرد، در یک ظرف کریستال زیبا گذاشتشان، بعد با ذره بین نگاهشان کرد و از بزرگی و زیبایی و ظرافت در ساختشان لذت برد.
مثلاً یک شادی من، شنیدن صدای کودکانه دخترک هفت ساله ام هست وقتی با خودش و عروسک هایش بازی می کند. چطور می دانم؟ کافی است چند ساعتی نباشد تا بدانم چطور این صدای کودکانه موزیک شادی بخش زندگی من است.
تصویر زیبای دیگر زندگی من وقتی است که دختر کوچولو از مدرسه باز می گردد، سرش را به شیشه درب ورودی می چسباند، بینی خوش فرمش در پشت شیشه پخ می شود و من تنها می دوم تا این تصویر فکاهی دوست داشتنی را در آغوش بگیرم!
چطور می دانم این تصویر، شادی آفرین است؟ کافی است کمی پای صحبت بازنشستگانی که فرزندانشان بزرگ شده اند و از خانه رفته اند، بنشینید تا بدانید مهم ترین تصاویری که حسرت از دست دادنش را می خورند، همین تصاویر کودکانه است.
و مهاجرت نقش به سزایی در این یادگیری داشت. دیدن افرادی که این شادی ها را با ظرافت جدا می کردند، بزرگترین آموزش برای من بود.
مثلاً وقتی هر روز هوچهر را برای آب بازی به محل آب بازی کودکان در نزدیکی محل سکونتم می بردم، مردی با پسر سندرم دانش به آنجا می آمد و آنقدر شادمانه با هم بازی می کردند که من هم به وجد می آمدم. هر روز می دیدمشان. ابتدا متعجب نگاهشان می کردم که اصلاً چطور می تواند شاد باشد وقتی فرزندش نرمال نیست. بعد کلید معما را پیدا کردم!
مورد بعدی ابراز احساسات آمریکایی ها در برابر غذا یا هوا بود که به من آموخت چطور این جامعه متمدن، شادی ها را با پنس جدا می کند و لای زرورق می پیچد! یعنی چنان درباره چند تکه هویج و کرفس و کمی سس با شعف برخورد می کردند که من با کباب کوبیده یا ماکارونی محبوبم نمی کردم!
و این یک از مزایای مهاجرت بود. راه و رسم زندگی کردن را آموختن که بخش بزرگی از آن راه و رسم شاد زندگی کردن بود!