هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

مارمولک




دخترکم آمد و گفت مارمولک کشیده




این هم اولین مارمولکی که از آن نترسیدم و به خواست دخترم آن را بوسیدم!

دخترک قشنگم! آن خانه ای که برایم روی شیشه میزتوالتم به تصویر کشیده بودی، زیباترین بنایی بود که تا به حال کسی برایم ساخته بود؛ همان دو بنای بزرگ و کوچک بی شیروانی را می گویم که با مداد شمعی کشیده بودی و به مادر هدیه کردی، همان چهار خطی که ماهرانه یک مربع شکیل پدید آورده بودند؛ همان ها که می خواستم همانجا به یادگار بمانند تا ابد اما دستمال خانم نظافتچی به ناگاه، ناغافل محوشان کرد و به جرگه خاطره ها پیوستند؛ همان دو خانه ای که بی پیرایه بودند و شاید خشتی و گلی اما برای منِ مادر قصری از رویا می نمودند؛ همان ها که گفتی این خونه هوچهره اینم خونه مادره، آری همانها را می گویم.

عزیزکم! شاید آن روز که هوچهرکم خانه اش دیگر خانه ام نباشد، سایه های سرایمان آنگونه که به تصویر کشیدی متلاقی نباشند، اما امید که سرای دلهایمان همان دو کلبه ای باشند که که با نورشان دلم را روشن نمودی.