هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

من غر می زنم

نشسته ام اینجا با چشمانی کم سو به دلیل عمل لازک. چشمانی که محرومیت از نوشتن و خواندن را بهره ام ساخته اند.

نشسته ام اینجا با کلماتی که باد کرده اند تو در توی دلم و می خواهند بیایند روی این صفحه.

نشسته ام اینجا بی خبر از همسایگان مجازیم با چشمانی که بی تابند برای کند و کاو صفحاتشان اما کلمات خانه هایشان محو می شوند و اشک حایل می شود میان نگاهم و احوال روزهایشان.

نشسته ام اینجا در حصر خانه ای که محروم است از اینترنت پرسرعت و اسیرم در دست سیستم دایل آپی که به نظر می رسد امواج را مرخص نموده و چاپار را به خدمت گرفته است! اینترنتی که مرا به سمت خویش می خواند و آزارم می دهد با صفحاتی که گشایش را به باد فراموشی سپرده اند، ایمیل هایی که دیگر به رویم گشوده نمی شوند و اعتیادی که رهایم نمی کند و باز هم می آیم به سراغش برای اتصال به دنیای خارج و باز می خندد به اعتیادم که خرج می کنم برایش احترامم را!

نشسته ام اینجا در شهری که آرزو می کردم بیایم به دامانش و امروز در دامانش نشسته ام با مرزهای سه ساله ام با دوستان و بستگانم.

نشسته ام اینجا تا به سر آیند این روزها و آرمان ها فرا رسند و باز بگردم و بگردم به دنبال آرمان های دیگرم.

نشسته ام اینجا در سکوت این روزهایم که بی نظیرند و کلمات بی رحمانه تر می تازند در این سکوت و دست هایم می نویسند و چشم هایم ناتوانند از همیاری.