هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

پشت صحنه تولد دوسالگی

ماه ها پیش از تولد هوچهرکم به روز تولدش می اندیشیدم، به اینکه می خواستم تمام آنچه در چنته دارم را به کار ببندم برای شاد کردنش. راستی که عجیب است این مادر بودن و مادری کردن. گاه به مسیری که ناخواسته طی کرده ام نگاهی می اندازم و باور نمی کنم چگونه طی نموده ام این مسیر را. آن زمانی که به بازار می روم که تنها دو جفت جوراب برای خودم خریداری کنم ـ جوراب هایی که روزهاست به آنها نیاز دارم و فرصتی برای تهیه اش پیدا نشده ـ و وقتی باز می گردم می بینم که در کیسه جوراب هایم ده ها پاکت کوچک دیگر محتوی جنسی برای دخترکم است، شوکه می شوم و چشمانم باور نمی کنند آنچه را که روحم با کمک دستانم به انجام رسانده است. نمی دانم هورمون ها با من چه کرده اند که همواره پایان هر مسیری که طی می کنم، خرید باشد، تفریح باشد یا دیگرها مادری بیش از هر چیز دیگری در آن موج می زند.

و مطالبی که در زیر می نویسم دست آوردی است که پس از روزها اندیشیدن و خواندن درباره تولد دوسالگی به دست آورده ام.

در مقالات متعددی که خواندم در باب تولد دوسالگی نوشته شده بود که بیش از هشت مهمان خردسال نداشته باشیم که همگی باید به همراه مادرانشان در مهمانی تولد حاضر شوند.
غذاها و دسرها بهتر است با تزیینات کودکانه آراسته شوند.

و من به مطالب فوق اضافه می کنم که بهتر است برای پرهیز از نابود شدن زحماتتان برای شاد کردن کودک، درب اتاقش را بسته نگهدارید و از ورود مهمان ها به اتاق جلوگیری کنید!


بازی ها:
صندلی بازی: از مهدکودکی که دختر دوستم می رفت، تعدادی صندلی بچگانه گرفتیم، برای مهمانان خردسالمان. همراه با پخش موسیقی کودکان باید حول صندلی ها می چرخیدند و با متوقف شدن آهنگ باید روی صندلی ها می نشستند. در بازی اصلی تعداد صندلی ها باید یکی کمتر از شرکت کنندگان باشد که با توجه به کم سن بودن کودکان به همان تعداد، صندلی گذاشتیم، بازنده نداشتیم و هر بار با نشستن تمام کودکان همه مادرها دست می زدند و هورا می کشیدند و باز ادامه می دادیم.

بازی با کلاه: بچه ها دایره وار نشستند، یک کلاه به آنها دادیم که باید سر نفر کناری خود می گذاشتند و هر کودکی به سرعت آن را بر می داشت و بر سر نفر کناری می گذاشت. به محض اینکه موسیقی متوقف می شد کلاه بر سر هرکس بود باید یک شیرین کاری انجام می داد. هوچهر شعر پروانه شایسته خواند همراه با بال زدن و جمع کردن بال ها و کودکان دیگر حرکات ژیمناستیک انجام دادند، شعر خواندند، رقصیدند و .. کلی تفریح کردند. این بازی هم برای بزرگتر ها به این شکل است که هرکس نتواند انجام دهد باید بازی را ترک کند و این کار ادامه پیدا می کند تا یک نفر برنده شود که ما باز هم برنده و بازنده نداشتیم و تنها خندیدیم.

جایگذاری: برای انجام این بازی، یک پوستر بابی اسفنجی به دیوار اتاق پذیرایی چسباندم که بچه ها باید با چشم بسته کراوات بابی را سر جایش نصب می کردند. برای کراوات بابی اسفنجی یک روبان که پشت آن یک آهنربای کوچک نصب شده بود انتخاب کردم. روی پوستر در محل نصب کراوات، یک حلقه فلزی هم اندازه با آهنربا نصب کردم تا بچه ها به آسانی با حس لامسه جای کراوات را پیدا کرده، آن را در جای خود نصب کنند و به سرخوردگی گرفتار نشوند. چشم بچه ها را می بستیم و آنها باید کراوات را در جای خود قرار می دادند. با توجه به اینکه قد بعضی شرکت کنندگان در این بازی به آن نمی رسید یک کوچکترش را هم پایین تر چسباندم که در حال حاضر در عکس مشاهده نمی شود چون شرکت کننده محترم هوچهربانو بعد از تولد آن را از هستی ساقط کرده است.



برای انتخاب بازی، وسواس زیادی به خرج دادم و بازی های متعدد دیگری نیز در ذهن داشتم که هر کدام را به دلیلی حذف کردم (با توجه به دوساله بودن دخترم)


غذاها:
خوراک زبان (گوساله)، لازانیا، سالاد الویه، سالاد ماکارونی.
انتخاب غذاهای فوق بر این اساس بود که امکان آماده سازی آنها در روز قبل وجود داشت. زبان را روز قبل نیم پز کردم، آبی که در آن پخته شده بود را به دلیل چرب بودن دور ریختم و روز تولد آن را مجدداً جوشاندم و با یک سس سفید که حاوی قارچ ریزشده بود سرو کردم.
سالاد ماکارونی و سالد الویه را روز قبل (بدون اضافه کردن سس مایونز) آماده کردم و اگر تجربه امروز را داشتم تزیینات مورد نظرم را نیز از پیش آماده می کردم. تجربه ام نشان داد که انجام تزیینات، بسیار وقتگیر است و با توجه به اینکه روز آخر فرصت کافی نداشتم و تهیه آن را به کارگرم واگذار کردم با کیفیتی که در نظر داشتم، مهیا نشدند.
و لازانیا: شخصیت کارتونی مورد علاقه هوچهر گارفیلد است. گارفیلد عاشق لازانیاست و هوچهر هم!

تزیین روی سالاد ماکارونی خارپشت هایی بودند که با پوره سیب زمینی، تربچه های ریز (برای بینی) و خلال های هویج (برای تیغ ها) تهیه شده بودند.



تزیین روی لازانیا یک گل بود که گلبرگ هایش بریده های لبو بودند که حلقه زرد رنگی را که از تخم مرغ پخته شده تهیه شده بود، احاطه می کردند. ساقه این گل نیز یک ساقه جعفری بود. الویه نیز به شکل یک ماهی تزیین شده بود که تزیین آن را در سایت آشپزی رنگین تهیه شده توسط منصوره خانم عزیز دیده بودم.


دسرها و میان وعده:
ژله آکواریومی: برای تهیه این ژله روزها در حال خرید پاستیل های مناسب بودم. برای تهیه این ژله مواد زیر مورد نیاز هستند:
ژله بلوبری، پاستیل های دریایی اعم از ماهی، ستاره دریایی، قورباغه، مارماهی و ... و شکلات سنگی.



نکته نخست این است که ظرفی که می خواهید ژله را در آن ببندید، رنگی نباشد چون در آن صورت ژله آبی به نظر نخواهد رسید. نکته دوم مشکل حل شدن شکلات ها در آب ولرم ژله است که من با توجه به مطالبی که می نویسم و البته یک بار ژله را برای کشف این مطالب دور ریختم! حل کردم.
تعداد مهمان ها زیاد بود و من از سه بسته ژله استفاده کردم و این سه بسته را همزمان نریختم بلکه در سه مرحله ژله را درست کردم. اولین ردیف ژله را که ریختم، تعدادی پاستیل دریایی انداختم و ژله را در یخچال قرار دادم تا نیم بند و خنک شود. ژله را از یخچال خارج کردم و با قاشق دو سمت ژله را بلند کردم و شکلات های سنگی را روی آن قرار دادم. ژله را در یخچال قرار دادم تا کاملاً بسته شود. وقتی کاملاً بسته شد، مرحله دوم ژله را با تعدادی دیگر از موجودات دریایی ریختم و باز ظرف را در یخچال قرار دادم تا کلملاً بسته شد. آخرین مرحله، مهم ترین قسمت کار بود چون بالاترین ردیف بود و بیشترین نقش را ظاهر ژله ایفا می کرد. برای ریختن آخرین ردیف، ظرف را از یخچال خارج نکردم. ژله را در پارچی تهیه کردم، و با پارچ روی ظرف ریختم. چرا که تکان دادن ظرف باعث جابجا شدن تزئینات می شد. از دو باریکه خیار(مطابق شکل) هم برای ساختن یک گیاه دریایی استفاده کردم. تهیه سه مرحله ای این ژله باعث می شود حیوانات در عمق ظرف کاملاً پخش شوند و ژله کاملاً طبیعی به نظر برسد. از باقیمانده پاستیل ها و شکلات ها برای میان وعده استفاده کردم. پاپ کورن هایی که با کره درست کرده بودم، از تنقلات دیگر بود. برای تهیه چیپس و ساندویچ های پنیری که به شکل آدمک بودند (در سایت بیبی تی وی تزیینش را دیده بودم) وقت کم آوردم و این پروژه برای تولد سال آینده به زونکن پروژه های در دست اقدام انتقال یافت!


لباس هوچهر:
لباس هوچهر دارای اصالت قشقایی است. ترکیب رنگ ها و انتخاب پارچه لباس طرح خودم بود و مدل لباس را از روی لباس عروسک هایی که در سرای مشیر فروخته می شد پیدا کردم (مدل لباس نیز ترکیبی است).


هدایای مهمانان:
برای مهمانان دختر تل هایی مطابق شکل زیر در نظر گرفتم و برای مهمانان پسر صورتک هایی که اتصال یک عینک و بینی بود. برای هر دو گروه سوت های های کاغذی، بادکنک و همچنین جعبه ای که با آتش زدن فتیله اش هدایای متعدد از آن بیرون میریخت و کودکان می توانستند از زمین هر آنچه می پسندیدند و می یافتند (نظیر کلاه کاغذی، دومینو، گل سینه و ...) در نظر گرفته شد.



همچنین کلاه های مخروطی متحد الشکلی هنگام بریدن کیک و شعر خواندن به آنان دادم که این دیگری نیز برایشان یادگاری بود از تولد هوچهر. کلاهی که هوچهر بر سر نهاده بود شکلی متفاوت با کلاه دیگر کودکان داشت.



ظروف کیک، لیوان های یک بار مصرف و سفره روی میز نیز دارای طرحی متناسب با کلاه ها بودند.


هدایای تولد دوسالگی:
امروز بیش از یک ماه از تولد هوچهرم می گذرد با رضایت مندی به آنچه برای تولدش به عنوان هدیه درنظر گرفتم نگاه می کنم.

لگوی مناسب دو تا پنج سال: که شامل یک قطار، ریل هایش، پمپ بنزین و غیره بود. نخستین روزهایی که هوچهر از لگو استفاده می کرد، نمی دانست چگونه باید آن را مورد استفاده قرار دهد. قطار را روشن می کرد و چون از آن می ترسید، فرار می کرد و از دور به آن خیره می شد. امروز حضور لگو در مجموعه اسباب بازی هایش به وضوح خلاقیتش را بیدار کرده و برای ساختن اشیاء دیگر نیز تلاش می کند. اعتراف می کنم که خرابکار شده و درون هرچیز را می خواهد بشناسد. اما خرابکاری هایش برایم حاوی لذتی است مبنی بر بیدار شدن خلاقیتی که درونش خفته بود.

میز تحریر: هوچهری که لحظات زیادی در دفتر نقاشی اش غرق بود، امروز این لحظات را روی میز می نشیند و مادرش را از نگرانی کج و معوج شدن ستون فقرات و استخوان هایش نجات داده است.



آکواریوم: این هدیه در همه جوانب دردسرهای زیادی برایمان داشت. از راه اندازیش گرفته در روز تولد که دست و پایم را بسته بود و دخترکم را خسته روانه تولدش کردیم، تا داستان باز کردن کادویش که باعث راه پیدا کردن مهمانان خردسال به اتاقش و منفجر کردن آن مکان تا مردن ماهی ها و نگهداریشان این روزها و نظافت آکواریوم و ... . با این وجود با توجه به اینکه آکوارواریوم نیز بر اساس نظر روانشناسان از ابزار بیداری خلاقیت کودکان می باشد و در نظر گرفتن علاقه بی حد و حصر هوچهر به آکواریوم به نظر می رسد که بهایی بود که باز هم در راستای پدری و مادری باید می پرداختیم و دردسری است که بر دوش آقای شیر بیش از من سنگینی می کند و هدیه ای بود که به پیشنهاد و تلاش های پدرانه اش به منزلمان راه یافت. هوچهر لحظات زیادی را کنار ماهی ها سپری می کند، نامشان را می داند (ماهی ها دو اسم دارند، اسم خودمانی که هوچهر به آنها داده مثل ماهی آبی و ... و نام دیگری که ماهی فروش ها به ما یاد داده اند و هوچهر هر دو را می داند)، شب ها به آنان شب به خیر می گوید، آنها را می بوسد و به آنان غذا می دهد، به این ترتیب:
ماهیا آبیه، شب به خیر! (ماهی آبی شب به خیر)
ماهیا نارنجی، شب به خیر و ...

و در همین راستا یک روز صبح آمد و گفت: ماهیا راه راهه کثیف شده، یکی دیگه بخر! (ماهی راه راه مرده، بهتر است بگویم خورده شده و روی آب شناور بود و توسط ایشان کشف شد).

و این روزها فیلم تولد دو سالگی همنشین دخترم است و هر روز بارها و بارها این فیلم را تماشا می کند و من شادم برای شادیش.


پانوشت: این بود انشای من! سعی کردم خلاصه بنویسم اما نشد. امروز حال و هوایم آنگونه بود که می خواستم از ناتوانی های مادرانه ام بنویسم، از اینکه چقدر در برابر بار تربیت کودک احساس ناتوانی می کنم اما به درخواست مادران بسیاری این پست را نوشتم.