هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

دایره نمی داند در قالب مربع بودن یعنی چه

وقتی آدم ها مهاجرت می کنند، می روند در دوران بلوغ. اما یک دوران بلوغ مادام العمر. نسبت به محیط اطرافشان همواره نارسند. به آسانی می توان تازه مهاجرها را از مهاجران ده ساله بازشناخت.
تازه مهاجران هیجان زده اند در محیط جدید، کهنه مهاجران خسته اند از بی پایانی مهاجرت. از سفری که پایان ندارد.
کهنه مهاجران، تازه مهاجران را نارس و ناپخته می بینند. ساکنان اصلی کشور میزبان، کل مهاجران را خام و غریبه می بینند.
این طور می شود که یک مهاجر هرگز یک رزیدنت اوریجینال نمی شود. مهاجران نسل اول و ساکنین اصلی کشور میزان آب و روغنی هستند که هرگز قاطی نمی شوند.
هرچند در آمریکا آنقدر ظاهر زندگی زیباست و آنچنان مهاجران محو تماشای خانه های بزرگ و جادار، ماشین های لوکس و آرامش عمیق محیط می شوند که کمتر فرصتی برای اندیشیدن به این تفاوت ها دست می دهد. اما عمق تنهایی همان لحظات کوتاه تفکر آنقدر زیاد است که رد شیارهایش به وضوح بر چهره و اندام مهاجران مشاهده می شود.
نسل دوم مهاجرت خوشحال ترند. نسل قبل برایشان ریشه  ای است که به آسانی می توان به آن دلخوش بود. زبان کشور میزبان دیگر برایشان زبان دوم نیست که زبان اول است. و این یعنی هماهنگی بیشتر، دوستان بهتر و همسان تر. تنهایی دیگر آن درد عمیق نسل دوم نیست. اما به گمانم ازدواج نسل دوم مهاجرت، شاید سخت ترین بخش پیش رویشان باشد. یافتن افرادی روی مرز، آسان نیست. نسل دوم مهاجرت نیز یک رزیدنت کامل نیست. 
نسل سوم مهاجرت اگر شانس آمدن به این دنیا را داشته باشد! چراکه ازدواج نسل پیشین آسان نبود، یک رزیدنت حقیقی است. کشور میزبان را خانه اصلیش می داند. تنها از کشوری که پدربزرگ و مادربزرگش آمده اند به عنوان کشور مرجعی که نژادش از آن برخاسته یاد می کند. نسل سوم، مادر و مادربزرگ و دخترخاله و پسرخاله و همه و همه را کنارش دارد.
 
و همانطور که تا کسی پدر نشده نمی داند پدری چیست، مادر نشده نمی داند مادری چیست، تا نسل اول مهاجرت نشده هم نمی داند دقیقاً نسل اول مهاجرت بودن یعنی چه! 
 
و البته یقین دارم به عنوان یک تازه مهاجر نمی دانم یک کهنه مهاجر سی ساله بودن دقیقاً یعنی چه!
 
 
 
اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.