هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

نه

روی تمام بدهکاری های مادرانه ام به دخترک، یکی هم "نه" هایی است که باید می گفتم و نگفتم. 
باید می گفتم وقت خواب است و اجازه حل کردن صفحات بعدی کتاب را ندارد و نگفتم.
باید در برابر خواهش های مکررش برای پیشم خوابیدن، "نه" های قاطعانه ای می گفتم و نگفتم.
باید می گفتم اجازه دیدن کارتون بعدی را ندارد، هرچند هزار شیون سر می داد.
قاطعیتم بیمار است. میان هزار عذاب وجدان ناشناخته راهش را گم می کند. برای هر نه که عقلم به زور از دهانم بیرون می کشد، چهار ستون بدنم تکان می خورد.
هنر "نه" گفتن از آن هنرهایی است که من از آن بهره زیادی نبرده ام.
با وجود آنکه این روزها دارم تمرین می کنم که دنبال مقصر نگردم اما برای هر نه که نمی گویم یاد جامعه ای می افتم که در آن رشد کردم. جامعه ای که در آن می شود با قانون چانه زد، دموکراسی به واقع در فرهنگ جامعه وجود ندارد و من "نه" های زیادی باید می گفتم که  جرات وجود پیدا نکردند.
حالا دخترک چانه می زند، او با تمام قوانین من چانه می زند، در جامعه ای که با قوانین نمی شود چانه زد. تربیت زهوار در رفته من  اینجا دیگر بد جور از مد افتاده است و توی ذوق می زند.

باید بزرگ و بالغ شوم، پیش از آنکه جای تمام نارسی هایم روی دخترک بماند.






اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.