هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

نقاشی هایش

هوچهر کوچولوی نازنازی من:
درست به یاد ندارم از چه زمانی قلم به دست گرفتی و خط خطی هایت جاندار شد و آن روز که برایت دفتر و مداد رنگی خریدم، یک سال و چند ماهه بودی، شاید یک سال و سه ماهه. اما می دانم تا به امروز صرفنظر از خطوطی که در کاغذها و کتب های ما و روی دیوارها ترسیم کرده ای، چهارمین دفتر نقاشی صد برگت را به آخر رسانده ای.



وقتی سومین دفتر به پایان رسید و در هر صفحه بارها و بارها نقاشی کرده بودی و دیگر نمی توانستی خطوطت را دنبال کنی، آمدی و گفتی: دفتر، بخر.
ساعت ها نقاشی می کنی، گاهی یک ساعت، گاهی دو ساعت با انواع لوازم نقاشی سرگرمی. اولین بار برایت یک ماهی کشیدم و چشم چشم دو ابرو، می خواستم دنیای نقاشی را اینگونه به تو بشناسانم. از آن پس بارها وادارم کردی تا آن نقاشی ها را تکرار کنم. چندی پیش مشاهده کردیم که به طرز شگفت انگیزی برایمان ماهی می کشی و چشم چشم دو ابرو.

مقایسه ماهی که من کشیدم (بالای صفحه، سمت راست) با دو ماهی که هوچهر کشیده:


یادگاری هم برایمان کشیده ای. وقتی ماژیک و مداد شمعی هایت را مورد استفاده قرار می دهی، زیر دستان مرمرینت، پارچه ای زیبا پهن می کنم تا فرش ها را بپو شاند. آن روز وقتی از آشپزخانه مراجعت کردم، در جایم خشک شدم؛ درحالیکه با یک دست پارچه را بالا نگه داشته بودی، با دست دیگر، با ماژیک برای فرش نقش و نگارهای جدید ترسیم می کردی!
نمی دانم این عشق به نقاشی تا کجا همراهت خواهد بود اما امروز تو را وادار می کند تا برای دست ها و پاها و لباسهایت، دیوارها و کتاب ها و ..... طرحی نو دراندازی.
دفتر چهارمت را تاریخ زده ام (9/4/1388). باور کن مادری زوایای بیشمار دارد، درج تاریخ برای اولین تا سومین دفترت را فراموش کرده ام، اما دلگیر نباش. یقین داشته باش در حال مادری کردن در گوشه های دیگر بوده ام، این یکی از دستم در رفته است!



پانوشت: در راستای بخر گفتن هوچهر، آقای شیر معتقد است این خطرناک ترین فعلی است که هوچهر آموخته است. چند روز پیش درحالیکه به تلویزیون خیره شده بود، اسبی رد شد، هوچهر اسب را نشان داد و فرمود: اسب، بخر!