هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

ای داد بچمون بزرگ شد




هوچهر من این روزها بارها و بار ها و بارها من و آقای شیر را می بوسد. راستی که چه لذت بخش است آن هنگام که پاهای خسته مان را به آغوش می کشد و بوسه بارانش می کند.

هوچهر من این روزها اگر روی زمین دراز بکشم، کوسنی از روی مبل می آورد و تلاش می کند تا آن را زیر سرم بگذارد و کوسن دیگر می آورد تا خودش روی آن دراز بکشد اما نمی تواند، سرش را روی شکم من می گذارد!

هوچهر من این روزها برای سخن گفتن بی وقفه تلاش می کند.
ببعی ایدی بَ َ َ َع بع : ببعی می گه بع بع
شی: شیر
مسی: مرسی
اَمه: عمه
اَمی: عمو!
بِ: بگیر
هاپو: سگ
پیشی: گربه
آبایی: اسباب بازی
حمو: حموم
اَدیدم: عزیزم
هاپایی: هواپیما و .............................................. .

هوچهر من این روزها غذای خانواده می خورد، با لیوان آب می نوشد، شیر می نوشد، برای پوشیدن لباس هایش تلاش می کند، با گوش پاک کن گوش هایش را پاک می کند، صبح ها روی قصری می نشیند و ...... .

هوچهر من این روزها برای خالی کردن محتویات هر کمد و کابینت تلاش می کند و به فقل های کودک بد و بیراه می گوید، اگر به دستشویی بروم پشت در می نشیند آواز می خواند و در دستشویی را خط خطی می کند، لیوان آب روی پاتختی ام را بلند می کند، روی تشک (درست محلی که من می خوابم) چپ می کند و با اطمینان می گوید آب! برگه تمرین های دانشجوهایم را که روی صندلی پشتی میز ناهارخوری به نظر خودم پنهان کرده بودم پیدا می کند و پاره و خط خطی می کند و من هم قانون می گذارم که برگه حل تمرین به دانشجو برگردانده نمی شود!

چه زود بزرگ شد این هوچهر من و چه زود نیازهایش رنگ دیگری به خود گرفت. این روزها او به ساعت ها بازی و همبازی نیاز دارد و به راستی من همبازی بی حوصله ای هستم، طفلک این کودکان تک فرزند امروزی.


هوچهر تو کمد:


هوچهر تو کابینت:


هوچهر و رژ لب من و رد اون رو همه وجودش!


اینم عاقبت پس گرفتن رژ لب:




بعد با دوتا ببعیش غرولندکنان به سمت اتاقش رفت:


بعد هم لباسشو عوض کردم و بهش غذا دادم و خودش جوراباشو در آورد:


اینم خواب خرگوشی آخر ماجرا: