هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

همان حقیقت مادری




به طور اتفاقی اشیاء فوق روی میز کامپیوتر کنار یکدیگر قرار گرفتند. از آنها عکس گرفتم و با دیدن عکس، ساعت ها به فکر فرو رفتم.
مثل همیشه وقتی سرگرم کار با کامپیوتر بودم، هوچهر با حسادت به آن رقیب که ساعت ها چشمان مادرش را معطوف خود کرده بود، نگاه می کرد و می خواست توجه بی وفقه مادرش را بازپس گیرد و بدین منظور به روش های متعدد متوسل می شد. ابتدا به پاهایم آویزان شد و بعد با سیم های برق بازی می کرد و در آخر تقاضای "دَدَیی" (دَدَر به زبان هوچهری) می کرد. همچنان سرگرم کارها و مطالعاتم بودم و غرغرهایش گوشه ذهنم را قلقلک می داد. با این گمان که قادر به درک خواسته اش نبوده ام برای تفهیم منظورش کفشم را آورد و باز بی توجه آن را روی میز قرار دادم. دیگر بار کفش خودش را آورد. آن را هم روی میز گذاشتم. از آخرین سلاحش استفاده کرد و گریه سر داد و با قهر به سراغ عروسک محبوبش رفت و با بغض مظلومانه پستانکش را می مکید. کارهایم را رها کردم و در آغوشش گرفتم و سر تا پایش را بوسه باران کردم. لبخند رضایت و پیروزی بر لبانش نشست و ددر را به باد فراموشی سپرد. کنار یکدیگر دراز کشیدیم تا به خواب رفت. به سراغ کارهایم بازگشتم و با منظره فوق روبرو شدم و از آن عکس گرفتم. تمرکزم را از دست دادم و دیگر نمی توانستم به کارهایم بپردازم. کفش دخترکم در آغوش گرم و نرم کفش من لمیده بود و استعاره ای بود از این حقیقت محض که این موجود شیرین برای همیشه و همیشة زندگی اش به آغوشم نیاز دارد و این مسوولیت مادری پایان ناپذیر است و به ازای این زندگی نقد که برای انسانی دیگر هزینه می کنیم بهشت را نسیه می گیریم، چون هیچ نقدی توان پرداخت بهایش را ندارد و عکس نوزادی خودم که در پس این استعاره خودنمایی می کرد، اثباتی بود برای آنچه می پنداشتم.
با صدای گریه همان کودک نازنین که مابقی روزهای عمرم را برای شادی و خوشبختی اش پیش فروش کرده بودم، به خود آمدم. تنها لحظاتی را که در خلالشان می توانستم بدون قلقلک مادرانه به کارهایم بپردازم نیز از دست داده بودم!

باز هم مادرانه:
آمار کنار صفحه نیز یادآور همین حقیقت است و هر بار با دیدنش به یاد می آورم که ازمجموع سی و پنج پست نوشته شده تنها پنج عدد آنها با موضوعات اجتماعی و دوازده عدد از آنها شخصی است. یعنی تنها سیزده درصد زندگی من به بخش اجتماعی،سی و سه درصد شخصی و پنجاه و دو درصد آن به هوچهر من اختصاص دارد. از مجموع دوازده درصد اجتماعی شش درصد آن مربوط به پیش از تولد هوچهر خانم و از قسمت شخصی تنها هشت درصد آن بعد از تولد دخترم نوشته شده است. این است حقیقت زندگی مادری!

باز هم هوچهر و ببعی هاش:


بدون شرح:


باغ ارم:


عشق به تلفن دخترانه:


دالی!