هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

شقیقه ها یک نشانه اند


می خواستم همه زیبایی های دنیا را داشته باشد، به همه عکس های زیبا خیره می شدم. شنیده بودم کودکم شبیه عکس می شود، درست و غلطش را نمی دانم، اما من همه را آزمودم. می خواستم شبیه آقای شیر باشد. می خواستم شبیه همه باشد اما خودم را فراموش کرده بودم.
تنها یک بار به عکس کودکیم نگاهی انداختم و گفتم شبیهم شود بد هم نمی شود!

اما همه اینها مال زمانی است که جنین در مایع درون شکمت شنا می کند، آن روزها که هنوز بخش بزرگی از وجود زنانه ات بیدار نشده و خود را نمی شناسی.
بالغ تر که شدی، مادری که در وجودت ریشه دواند، در تمامی لحظات، در همه سلول های کودک دنبال خودت می گردی، گمان می کنی این همان کودک درونت است که به تصویر درآمده. گاهی وقتی فرزند را در آغوش می گیری گویی به یکباره می خواهی با یک تیر دو نشان بزنی، کودک درونت و دخترکت را یکجا جا دهی در آغوشت، کودکت را ببوسی اما گویی این بوسه ها مستقیم می نشینند بر جسم کودک درونت و گویی هر دو را آرام می کنی.
دیروز موهایم را که شانه می کردم، در آینه شقیقه های مادرم را دیدم؛ شقیقه هایی که روی پیشانی من جا گذاشته  بود. نگاهی به ساعت انداختم. مادرم خواب بود، تلفن زدن مقدور نبود. ساعتم را کوک کردم که زودتر بیدار شوم و پیش از سر کار رفتن فرصت داشته باشم صدای مادرم را بشنوم.
من زیاد شبیه مادرم نیستم اما خوشحالم که شقیقه هایش رو پیشانیم جا مانده.
اما من روی دخترک یادگاری زیاد نوشته ام. وقتی به دنیا آمده بود، نمی دانستم چرا شبیه آن کارت پستال ها نبود، چرا شبیه آقای شیر نبود. اما حالا می دانم، می دانم که شاید روزی در آینه میان تصویر جوانش مرا ببیند، مرا بجوید، گوشی را بردارد و بپرسد: الو مادر بیداری؟ 


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.