هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

دوندهَ کوچولوی من




هوچهر خانم از روز یازده ماه و ده روزگی اش که از خواب بیدار شد و ناگهان شروع به راه رفتن کرد به جز مواقعی که خواب است یا برای غذا خوردن به زور می نشانمش، دیگر هرگز زمین ننشست.
صبح بیدار شد و شروع به قدم برداشتن کرد، کمر همت بست تا راه برود، شب همان روز برای دویدن تلاش می کرد!
از دیروز هم به مدد هوچهر خانم، به اعماق تاریخ رفته ام و به سبک مادر مادربزرگم آشپزی می کنم! دلیلش هم این است که دخترکم با مشقت بسیار سوپاب زودپزم را در آبروی آشپزخانه انداخت و بعد هم بالای آبرو نشسته بود گریه می کرد که اسباب بازیش افتاده توی سوراخ نمی تواند درش بیاورد! اگر می دانید از کجا می شود سوپاب تهیه کرد راهنمایی بفرمایید (مارک زودپز لاو سانگ است).
از زمانی که راه افتاده وابستگی اش به من کمی کمتر شده و وابستگی من به او بیشتر شده! پیش از این من هر جا می رفتم به دنبالم می آمد، این روزها هر جا او می رود باید به دنبالش بروم تا بلایی بر سر خودش یا اسباب و اثاثیه نیاورد.
فعلاً تا همین جا داشته باشید، صدای دخترکم نمی آید، باید بروم!


چیه؟ چرا اینجوری به من نگاه می کنید؟ خب دلم کاکائو خواست خوردم. اولاً چار دیواری اختیاری آوردم توی خونه خودم خوردم، در ثانی دو هفته بیشتر نمونده که به سن قانونی که همون یک سالگی هست برسم و از دست این کارت بهداشت خلاص شم!


حالا هم دارم می رم خودمو بابت خلافم معرفی کنم تا مادرم تمیزم کنه


قرار شد این هوچهر خوردنی رو بپزیم و من و آقای شیر بخوریمش، نصف، نصف!


یک غلت نود درجهَ ساعت گرد


از وقتی راه افتاده هر جا می ره، کیف لوازم آرایش منو هم با خودش می بره


اینم یه پرتره از پرنسس کوچولوم برای حسن ختام برنامه