هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

سیب



فرض کنید به یک عروسی بروید. عروسی مثل تمام عروسی های این روزها مملو باشد از خوردنی های خوشمزه. شما میان آنهمه خوراکی سیبی بردارید، قاچش کنید و بخواهید آن را به دهان بگذارید. همه از حرکت بایستند و زل بزنند به شما که قرار است قاچ سیب را بگذارید در دهانتان. از آن به بعد هم در بابش با شما سخن بگویند و یادشان برود خوشان چند بشقاب پلو مرغ و کباب و دیگر خوردنی های خوشمزه نوش جان کرده اند. هرجای دیگر خارج از عروسی هم که بروید، باز تمام آشنایانتان درباره آن سیب  بگویند و بعد هم درباره خوردنی های دیگر که پیشتر خورده اید اما از زمان ماجرای سیب به این طرف بدانید که همه آمار همه خوردنی هایی که شما خورده اید را دارند!حالا گیریم که بگویند خیلی خوب و باحال سیب می خورید! می شود احساستان را درباره سیبتان، سیب خوردن و حوادث جانبی اش عرض کنید لطفاً؟

این حکایت وبلاگ نویسی من است. حالا گیریم که همه بگویند خوب می نویسم.
اینگونه می شود که نوشتن سخت می شود. خیلی سخت...... و دنیای مجازی یادآوری می کند که زیاد هم مجازی نیست و عین حقیقت است و مثل هر حقیقت دیگری گاهی تلخ می شود و زمانی ناخواسته به صورت آدم مشت می کوبد.


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.