هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

مدیریت بهتر بر رفتار با کودک

برای آنکه مدیریت بهتری بر رفتار با کودک داشته باشیم، چند نکته از نکات کلاس دکتر فیروزی را می نویسم.

1. بچه ها تغییرات آنی را نمی توانند تحمل کنند؛ به تدریج باید آمادگی بدهیم. برای مثال یک ساعت قبل از خواب به کودک اعلام می کنیم که باید یک ساعت دیگر بخوابد و یک ربع یک ربع با نشان دادن محلی که عقربه دقیقه شمار می رسد به او آمادگی می دهیم.

2. باید قوانین فرمان دادن به کودکان را بیاموزیم:
یک: از کلمات کلی استفاده نمی کنیم.
نمی گوییم مواظب باش، می گوییم دستتو به نرده ها بگیر نیفتی.
دو: از جملات سوالی استفاده نمی کنیم.
نمی گوییم علی می ری برام آب بیاری؟ می گوییم علی جان لطفاً برام آب بیار.
سه: پشت سر هم فرمان نمی دهیم.

3. برای کودک دلیل و منطق و برهان نمی آوریم (کودک زیر هفت سال). اگر هم می آوریم پیش از جمله امری ما باید باشد.

4. برای کودک حق انتخاب می گذاریم اما نه میان بیست گزینه، میان دو گزینه.

مثال: کودک حاضر به پوشیدن لباسش نیست. نمی گوییم عزیزم میای لباستو بپوشی؟ می گوییم عزیزم دامن صورتیتو می پوشی یا شلوار لیتو؟ (مثال از منبع اینجانب است، ارتباطی به کلاس دکتر فیروزی ندارد)

5. برای شنیدن حرف های کودک که پیشتر در اینجا در بابش نوشته بودم، بدین ترتیب عمل می کنیم:
به چشم هایش نگاه می کنیم و همزمان سکوت می کنیم.
تایید نمی کنیم و رد هم نمی کنیم و "اوهوم" نهایت کلمه ای است که استفاده می کنیم، تنها دامان امنی فراهم می کنیم تا بتواند به آسانی حرف هایش را بازگو کند.

6. برای کودک قوانین تشویقی تعریف می کنیم (که مفصلاً در قسمت بعد در بابش خواهم نوشت).

ما یک سری خواسته از کودک داریم و کودک یک سری خواسته از ما دارد. بر این اساس قوانین را پایه ریزی می کنیم.

این قانون که "قانون استیکرها" نام دارد، در عمل پایه تربیت کودک تا بزرگسالی را می سازد.


برای خواندن مابقی قسمت ها می توانید به بخش تربیت کودک در قسمت عناوین مراجعه کنید.


اینجا هم می توانید کامنت بگذارید.



راندن در روزنه نور

رانندگی همان است که هنوز غرق لذتم می کند، چراکه در کشاکش جاده ها با مردان کنارم از حقوق یکسانی برخوردارم.

فیزیک بدنی متفاوتم با مردان محو می شود زیر آن پدال کوچک. تنها پایم را می فشارم رویش و به آسانی پیشی می گیرم از مردان کنارم. پیش از آنکه بمیرم و نصف آنها بشوم در کشاکش جاده های شهر با آنها برابرم؛ جریمه اشتباهاتمان یکسان است. هر دو انسانیم. وقتی که جرمی مرتکب می شویم آیین نامه یکسان است.

وقتی سرش را پنجره ماشینش بیرون می آورد و فریاد می زند: خانم! جای گاز توی آشپزخونس! به آسانی حقش را می گذارم کف دستان پرخشونتش که آرزو می کنند خارج شوند از محبس خودرو و پیش از آن مبارزه عادلانه برگردانندم به همان سوراخی که حبسم کرده بود. پایم را روی آن پدال جادویی می فشارم، چابکی نگاهم را به کار می گیرم، در صفحات تاریخ جا می گذارمش و نشانش می دهم که یک من ماست چند من کره دارد، نشانش می دهم که افکار پوسیده اش او را دفن کرده اند لای آن چهار کاغذ پوسیده تاریخ؛ بی آنکه نگران آن دست های پرخشونت قدرتمند باشم که شاید ضرباتش تن نحیفم را لمس کند وقتی حضور حقیقت را به نمایش در آورده ام، بی آنکه نگران قوانین نانوشته نامرئی دور و برم باشم که عرف می نامندش و من باید در چنگال اسارتش اسیری را انکار کنم. بی آنکه قرار باشد هردم به یاد بیاورم در حیطه آن قوانین نانوشته که تنیده شده بر تمام وجودم مبارزه ممنوع است و برای تخلیه انرژی منفی شاید باید چاهی بکنم و در آن فریاد بکشم.

اما.....

در جاده های شهر من مبارزه می کنم. من حق جنگیدن دارم. می توانم بجنگم بدون اندیشیدن به نتیجه. می توانم غرق لذت باشم که بدن قدرتمند مردان نیز باید آسوده بنشیند و تنها آن پدال را به کار گیرد.

می توانم لذت ببرم از نگاه به تلاش های پی در پیشان در جاده های شهر برای اثبات قدرتشان که گمان می کنند رو به زوال است وقتی مدام به انتظار قدرت نمایی نشسته اند. می توانم لذت ببرم از راهی برای مبارزه با حذف خشونتشان در گوشه کوچکی از زندگی هزار بعدمان.

می توانم با آن روزنه نور به انتظار برآمدن صبح بنشینم.


اینجا هم می توانید کامنت بگذاربد.