هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

مونسکم، همان رقیب برنده ام

آقای شیر می خواهد به دوبی برود. از من می پرسد چیزی احتیاج ندارم. کمی فکر می کنم و برای علامت سوال ذهنم چیزی نمی یابم و پاسخ می دهم: هیچ.

از هوچهر می پرسد کادو برایش چه چیزی بخرد. در چنین مواقعی غالب اوقات پاسخ هوچهر کاکائوست و گاهی لگو می خواهد. اما این بار می گوید: عطر بخر. می پنداریم گه گوش هایمان راه خطا می روند و آقای شیر سوالش را تکرار می کند و هوچهر مجدداً پاسخ می دهد: عطر، عطر بخر!

باهم می رویم و شام می خوریم و هوچهر درکی از مفهوم جمله سه روز غیبت پدر ندارد و به آغوش من چسبیده است و خیالی برای استفاده از لحظات به جا مانده برای ذخیره گرمای آغوش پدر ندارد.

آقای شیر چمدانش را از صندوق ماشین خارج می کند و می بوسدمان و هوچهر گریه سر می دهد و می گوید: پدر چمدونو برد. پدر نره. پدر بیاد پیشم، پدر مامولیت (ماموریت) نره و پدر می رود.

خواهرم تلفن می زند و هوچهر شرح ماوقع را اینگونه به اطلاع خاله محبوبش می رساند: خال (خاله) شیما! پدر وفت (رفت) مامولیت، پدر رفته سر کار، پدر چمدونو برد، من گریه کردم.

مادرم می گوید از آقای شیر می خواستی تا برایت عطر بیاورد و به یاد می آورم همه آن عطرهای تقلبی را که با بهای گزاف تهیه می کنیم و می بینم که چه زود دخترکم پیشی گرفتن را آغاز کرده است!

شب هنگام، دخترکم کنارم دراز می کشد و بی لحظه ای توقف سخن می گوید و سخن می گوید. به مکالمات شبانه ام با مادرم می اندیشم و می بینم که چه زود هوچهرکم مونس شب هایم گشته است.



هوچهر به همراه کیف من که به سلیقه خودش انتخاب کرده و از کمد مادر جان برداشته؛ کفش هایش را پوشیده بود و مدام صدا می کرد: مادر بیا درو باز کن، می خوام برم پیش پدر جون




هوچهر در حال خواباندن عروسک هایش (راستی که دختربچه ها از همان عنفوان کودکی هم مادرند):




کاردستی هوچهر؛ اختراع زیر را آورد و گفت: خالخال (خلخال پا) برات درست کردم:




پانوشت: کاردستی عکس فوق مربوط به یک ماه قبل می باشد. امروز که تصمیم گرفتم پستی به همراه این عکس بگذارم، هرچه به عکس نگاه کردم، به یاد نیاوردم روزی که عکس گرفتم هوچهر چه چیزی ساخته بود. دخترم را صدا کردم و پرسیدم، هوچهر اینجا چی درست کرده بودی؟ نگاهی کرد و باز پاسخ داد: "برات خالخال درست کرده بودم!"