هوچهر من

Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers

یک کلمه از مادر عروس بشنو!

در حال کوتاه کردن ناخن های پایم هستم.
هوچهر: پاتو داغون کردی؟!!!!!!!!!


*******

دایی و زندایی ام به منزل ما آمده اند و هر بار یکی از این دو نفر به هوچهر می گویند:
هوچهر می ذاری برم تو تختت بخوابم؟
و هوچهر پاسخ می داد: نه، تختم می شکنه.
در آخر هوچهر به زندایی گفت: برو تخت مادر بخواب دایی هم بیاد پیشت!!!!!!!


*******

من: هوچهر، مادرو دوست داری یا نه؟
هوچهر: یانه!


*******

آقای شیر به ماموریت رفته و هوچهر روی تخت من کنارم به خواب رفته بود. بیدار شد و پیش از هر سلام و احوالپرسی ای جملات زیر را مسلسل وار بیان کرد:
مادر! یادت باشه بستنی بخری.
مادر! یادت باشه به آقا سوپری بگی بستنی بیاره، کاکائو بیاره، بعد در رو ببندی!
پدر رفته سر کار، رفته مأموریت فردا میاد.

بعد هم نگاهی به عکس های روی دیوار انداخت و ادامه داد: حتی این هم پدره، حتی این هم مادره!


ربط جملات بالا چی بود من نمی دونم. شاید خواب دیده که پدر رفته ماموریت داره تنهایی کاکائو و بستنی می خوره! و من هم همش دارم به سوپر تلفنیمون جنس سفارش میدم و اینقدر هم در خواب تصویر پدر و مادرش رو دیده که میگه حالا هم که بیدار شدم همه جا پر از عکس پدر و مادره. رهایی که ندارم از دست اینا! اینم توجیه از نوع مادرانه!