يک آدمي هست توي اين دنيا که هر روز آرزو مي کنم از من بلندتر بشود، زيباتر بشود، هر روز آرزو مي کنم در بازي هاي رقابتي، من بازنده باشم و او برنده. من هر روز غذاهاي مورد علاقه اش را مي پزم و با خوشحالي همه جا جار مي زنم که فراموش کرده ام غذاي مورد علاقه ام قبل تر،چه بوده. وقتي پايش زخم مي شود، جاي زخمش روي پاي من دچار سوزش مي شود. وقتي گلودرد مي گيرد، آب دهانم را به سختي مي بلعم. من با رضايت، هر روز بيشتر، از آنچه من بودم فاصله مي گيرم و به سمت آنچه او قرار است بشود مي دوم.
من هر روز مادرتر مي شوم و اسکلت آسا بودنم کمرنگ تر مي شوم. من در سرنوشت فداشونده و فناشونده مادري ام هر روز غرق تر مي شوم و در لذت مادرانه ام بيشتر فرو مي روم. من تولد درخت مادرانه ام را که هر سال يک شيار بر قطرش افزوده مي شود، باشکوه تر جشن مي گيرم. سايه مادرانه ام اين روزها گسترده تر شده و دختر کوچکم امن تر، زير سايه ام رشد مي کند و بالنده مي شود.
من امروز هفت سال و شش ماه و هيجده روزگي مادري ام را جشن مي گيرم.
روز مادر بر همه مادرها مبارک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر