شروع دوباره
کی فکر می کرد شیراز، شهر شعر و عشق و عاشقی جایگاه آغاز زندگی جدید من باشه. من که
می خواستم به دنبال خوشبختی تا اون سر دنیا برم.
اولین چیزی که از این شهر خریدم یک جلد دیوان حافظ بود. کتاب خودم رو در منزل پدری برای استفاده اعضای خانواده به یادگار گذاشته بودم . تصمیم گرفتم برای اولین بار که می خوام کتاب رو باز کنم نیت کنم و بعد کتاب رو باز کنم. این غزل اومد:
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
بمطربان صبوحی دهیم جامهَ چاک
بدین نوید که باد سحرگهی آورد
بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان
درین جهان ز برای دل رهی آورد
همی رویم به شیراز با عنایت بخت
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد
salam be nazar man sabk neveshtan shoma besear besear ziba ast.yany yek sabk khasy ast ke khanandeh ra be donbal khod mekeshad.entekhab mataleb ham neshan az zogh fogholadeh shoma darad.be nazar man shoma ba dashtan in talent
پاسخ دادنحذفbayad beashtar azash estefadeh koned.albateh na mesl in goal nilofar ke dastanash ra brat megam kol zendegiat ra vaghf neveshtan koned.
يه روز وقتي به گل نيلوفر نگاه مي کردم ترس تموم وجودمو برداشت که شايد منم يه روزمثل گل نيلوفر تنها بشم. سريع از کنار مرداب دور شدم. حالا وقتي که ميبينم خودم مرداب شدم دنبال يه گل نيلوفر مي گردم که از تنهايي نميرم و حالا مي فهمم گل نيلوفر مغرور نيست اون خودشو وقف مرداب کرده